[داستان] دوشنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۲۶ ق.ظ ۴ نظر

توماس از بچگی یتیم بود و توسط پدر و مادربزرگش بزرگ شده بود؛ وقتی که ما همدیگه رو برای اولین بار ملاقات کردیم، من توی غرفه سینمای شهر مشغول آماده کردن خوراکی ها بودم که دیدمش بدون اینکه اطلاع یا هدف خاصی از اومدن به اینجا داشته باشه، داره ازم میپرسه که چه فیلم ای رو برای دیدن پیشنهاد میکنم و فیلم ها درباره چی ان...

[داستان] چهارشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۲، ۰۳:۲۰ ب.ظ ۱۱ نظر

- از رنگ های پالت ام خوشت میاد؟

صدای مرد خوش قامت ای که رو به روی آینه ای که به نظر محل گریم اش می آمد ایستاده بود، به گوش رسید.

[روزنوشت/شرح حال] يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۳۹ ب.ظ ۲ نظر

اکثر اوقات ترجیح ناخودآگاه من این روز ها، عدم ابراز و صحبت در مورد مسائل مختلف است...

مهم نیست موضوع احساسات شخصی باشد یا اتفاقات اطراف، تصمیمات کوچک و لحظه ای یا انتخاباتی که پیامد هایشان انتظارم را می کشند، من یاد گرفته ام که کسی علاقه و دلیلی برای گوش سپردن به افکار سرگردان من ندارد.

[قالب و ابزار] [سفارشی] [دفترچه] سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۸ ب.ظ ۲ نظر

این هم یه بروزرسانی مختصر دیگه :) کد های جدید را دریافت کنید که همانا رستگاری از آن ماست...

[قالب و ابزار] [سفارشی] [دفترچه] جمعه, ۹ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۳۱ ق.ظ ۴ نظر

یه بروزرسانی خیلی یهویی برای قالب و ابزار منتشر کردم و پیشنهاد می کنم که کد های جدید قالب ها رو دریافت کنین!