نامشخص [روزنوشت/شرح حال] پنجشنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۲:۱۰ ق.ظ ۰ نظر

سکوت این شب نشانه خوبی نیست...

حس درستی ندارد...

نماد آرامش حالا شبیه وعده یک طوفان است...

و این شب...

تاریخی ترین شب این زندگی خواهد بود...

حالا من هجده سال دارم و این تازه آغاز یک ماجراست...

که کاش نبود و «ثبات» و «آرامش» تنها باقی مانده این زندگی می بود...

ولی ناچارم و ناچاریم به روزی دیگر...

به مواجه با عواقب انتخاب های دیگران برای هفته ها و ماه های دیگر...

و این سخت خواهد بود یا آسان؟

جواب در جیب دیگران است...


ای خود من که سال های بعد این نوشته را می خوانی...

برایم بگو از اینکه به رویاهایت رسیدی...

مهم نیست اگر بهایی داشت...

بگو برایم که طعم زندگی را چشیدی...

بگو برایم که حالا آرام و امنی...

و مهم نیست اگر که نیستی...

چون برایش تلاش کردی...

این تقصیر تو نیست...

جواب هنوز در جیب دیگران است...

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
تجدید کد امنیتی