۹۴۰ روز از شروع نوشتن من اینجا میگذره و طبق عادت همیشه برگشتم تا متنی بنویسم و اینجا به اشتراک بذارم! D:
این دفعه، جرئتی کردم و میخوام از حرف هایی که به این مکان نمیرسن بگم و اینکه چه سرنوشتی براشون رقم میخوره...
۹۴۰ روز از شروع نوشتن من اینجا میگذره و طبق عادت همیشه برگشتم تا متنی بنویسم و اینجا به اشتراک بذارم! D:
این دفعه، جرئتی کردم و میخوام از حرف هایی که به این مکان نمیرسن بگم و اینکه چه سرنوشتی براشون رقم میخوره...
مدتیه که علی رغم این حقیقت که همیشه در خلوت خودم هستم، احساس تنهایی می کنم و این حس رو تا به حال به این شکل تجربه نکرده بودم؛ و بعد مطالعه مطالب وبلاگ های مختلف (تا جایی که از بین اسپم ها قابل رویت بود) حتی بیشتر باعث شد که بخوام چیزی بنویسم و قلم به دست بگیرم؛ چون که دلم تنگ دورانی شد که بخشی از اون نبودم ولی احتمالا جمع های وبلاگ نویسی عظیم و صمیمی ای وجود داشتن...
برای من تلاش وبلاگ نویس های قدیمی جذابه؛ مرور وبلاگ هایی با چندین و چند صفحه مطلب از سالها پیش، انگیزه و علاقه برای نوشتن و بیان احساسات؛ صادقانه باعث میشن که من هم بخوام از هر چه که به ذهنم می آید بنویسم تا روزی شاید واقعا «روان گردان قلم» معنا پیدا کنه!
پس... حالا که این طور شد... دور هم چرت و پرت میگیم :)