اول روزمره نویسی میکنید
- ⋆˚Haleh
میگن باید ده روز اینجا می بودم، اما متاسفانه من از لای قوانین رد میشم و خودمو به روز نهم میرسونم. احتمالا حرف خوبی برای زدن داشته باشه. بهم گفته بودن اگه برم سراغ روز نهم کمکم میکنه از لحاظ احساسی بهبود پیدا کنم و خودکارمو بهم برمیگردونن تا بتونم بنویسم.
روز های من برای شخص من چیز های جالبی گاها دارن ولی عموما توی یه خط ثابت گیر افتادم و خبر های خوب همیشه برای منِ آینده کنار گذاشته میشن. لعنتی آدم خوش شانسیه.
ولی من مشغولم. به نحوی. کوچک ترین قدم هام رو برای جلو رفتن بر میدارم، تا برسم، و میرسم.
اون روز احتمالا اون لعنتی خوش شانس به اندازه ده روز صحبت میکنه و خودکارش توی جیبشه.
چند ساعت پیش بیدار شدم، الانم ماگ رو شستم و دمنوش گذاشتم. منتظرم آماده شه.
دیروز پروژه ریون (بیاین بگیم زاغ) پیشرفت داشت. این خوبه. هنوز کار هست تا برسونم به لانچ ولی خیلی شیک و پیک شده. همه چی سر جای خودشه الان. فقط باید تمومش کنم.
راستی دو تا ترک از «برای من ای که می خواهد سخن بگوید» منتشر شده! اسم مجموعه رو گذاشتیم آدومن و الانم دیگه تموم شده.
این بین خبر یه ترک دیگه هست. براش مشتاقم. امیدوارم بتونیم این بخش کار هارو واقعا به جایی برسونیم.
حالا در یک پکیج دو در یک، باید بگم دستبندم دیروز به طور ناگهان تصمیم گرفت «این دنیا دیگه به درد نمیخوره» و مهره هاش با کله رفتن تو سرامیک و در بخش دوم باید بگم کلی کتاب الان رو دستمه و دارم می خونم که احتمالا یه روز بنویسم درموردشون.
حتی دوباره رفتم به کتاب فروشی بچگی هام و دوباره شب و دوباره همون حسی که باعث شد این وبلاگ شروع بشه.
عضو کتابخونه شدم و شروعش رو با انجیل عیسی مسیح داشتیم که چون کیفم جا نداشت و سالن مطالعه هم رزرو قبلی میخواست، همون کتاب کوچیکو برداشتم و سردرگم برگشتم خونه.
به انجیل عیسی مسیح از ۱۰ من ۳ میدم. به نظرم نویسنده قلم خامی داره. و داستان واقع گرایانه نیست.
بجز کتاب های مختلفی که توی قفسه ان، الان روی دوتاشون متمرکز ام، (راستی دمنوش آماده شد؛ گویا «به لیمو» میگن بهش... نمی دانم...) اولی «دختری با هفت اسم» که نسخه انگلیسی رو اگه اشتباه نگم اول سال و حوالی عید گرفتم و دو سه ماه پیش خوندنش بین زندگیم گم شد و الان از سر گرفتمش، و دومی «صدا هایی از چرنوبیل» که از کتابخونه گرفتم و اونقدری نظرمو جلب کرده که قطعا بعد تحویل دادنش باید برم و یه نسخه بخرم برای خودم.
نتیجه همچین ترکیبی این میشه که شما نصف وجود تون رو درد غربت میگیره و نصف دیگه اش رو درد از دست دادن. و مابقی درد های مختلف.
دیگه چی بگم...
آ، الان نسخه Pristine Cut از بازی Slay the Princess رو دانلود کردم که فرصت شه بازی کنم؛ خیلی وقته بازی نکردم.
شما می دونین چرا بارون نمیاد؟ اگه کسی میدونه بگه ها... ناراحت نمیشم.
چند وقت پیش عینکم هم عوض کردم و چشم راستم گویا ضعیف تر شده. ای به چشم.
بجز اینا باقی اخبار توی ذهن خودم میچرخن و هنوز رنگ و بوی واقعیت نگرفتن که ترسشون از صحنه بریزه و پا روی سن بذارن. نتیجتا این تا اینجا.
راستی همه اینا از Chihiru 雨 شروع شد. باید ازش ممنون باشم. زیاد.
ایناهاش، روز نهم اومد. داشتم دیگه نا امید میشدم از انتظار کشیدن. واقعا هم جای شلوغی رو برای ملاقات مون انتخاب کرده.
من سه تا پلی لیست دارم اگه بخوایم بگیم، لیست قطعه هایی که توی Spotify لایک کردم و عموما اونجا میچرخم، قطعه هایی که از بین اونا سوا کردم و نهایتا هم لایک های SoundCloud...
حسم میگه بهترین جا برای اینکه نظر روز نهم رو جلب کنم Spotify و همه چیزایی که لایک کردم باشه... مجموعه ای از (یا خدای آسمان ها) ۵۲۶ آهنگ.
شروع می کنیم.
🎹🚪 - الهی به امید تو
وای نه! XD
ماراتون - دانیال
این... این خود اثریه که بهش میگم اثر دلی... گوش می کنین؟... نوشته ها حرف دارن... نوشته ها... حروف... فقط اشکال و خطوط نیستن... توش آدما رو میشه پیدا کرد...
مو به تن آدم سیخ میشه...
با اینکه دل مهمه، خار هرچی منطقه.
برای من محاله گم شدن
من راهمو میرم با این همه درد...
اینو بدون طبیعت همیشه خوبتو میخوادش.
نه اراده آهنی داریم نه وصل اشتیاقیم
همه مون تو زندگیمون یه فصل زشتی داریم
BURNED - Britton
این از اون قطعه هاست که در دست زمان موقع رد شدن از آهنگ های مختلف ازشون خوشم اومده ولی اونقدر به یاد موندنی نبودن که یادم بمونن که بتونم به یاد بیارمشون الان که یادآوری شده. یاد.
بذارید بشنویم.
Some things are meant to be but looks like we weren't
Guess it's safe to say that now the bridge is burned
Burn it down (burn)
I held my hands in the air, you held a knife at my back
You always say that you care but actions speak louder than that
صادقانه بخوام بگم تا اینجا جالب ترین بخشش همون "Burn it down!" بود.
Meh.
DRIFTING - NF
و ان اف... هیچی مثل خونه آدم نمیشه.
It's not a secret, I'm a puzzle, got a lot of missin' pieces
Underneath this strong persona, I put on a kid that's screamin'
Holding my head up there isn't a innocent bone in my body
But that's what gives me the energy lacked to renovate
Have to innovate, past intimidates, can't remain afraid
And (my, my) escalator's broke, I'll take the stairs, I guess
Climb until I'm outta breath
Questioning my every step (woah)
My train of thought is leading me to different tracks
Positive that where I'm at is not where I should stay and that's (why)
Told you look into the mirror and say, "I love you"
Convince yourself that no one in the world would ever want to
Passin' by the people that have been there to support you
From the get-go, disrespectful, drive you mental
حرف زیادی بر خلاف انتظارم درمورد ترک ها ندارم. به نظرم خود قطعه ها هستن که حرف ها رو میزنن. اصلا، برای همین ما کلمات رو کنار هم می چینیم و به قلم پیچ و تاپ میدیم تا بشه پشت قافیه ها پنهان شیم. چون اونجا میشه با همه غریبه هایی که دارن رد میشن صحبت کرد. میشه هرکسی بود و هیچ کس نبود. برای همینه که روز نهم از من میخواست که اینجا باشم.
هدفون رو برداشتم. مثل اینکه داره بارون میاد.