۱۳ مطلب با موضوع «روزنوشت/شرح حال» ثبت شده است.
[روزنوشت/شرح حال] [داستان] [قلم گردانی] سه شنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۳، ۰۷:۳۷ ق.ظ ۵ نظر

گفتم: بگو؛ هنوز تا رسیدن بچه ها وقت هست.

[روزنوشت/شرح حال] [چالش] پنجشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۳، ۰۲:۱۸ ب.ظ ۸ نظر

اول روزمره نویسی میکنید

- ⋆˚Haleh

میگن باید ده روز اینجا می بودم، اما متاسفانه من از لای قوانین رد میشم و خودمو به روز نهم میرسونم. احتمالا حرف خوبی برای زدن داشته باشه. بهم گفته بودن اگه برم سراغ روز نهم کمکم میکنه از لحاظ احساسی بهبود پیدا کنم و خودکارمو بهم برمیگردونن تا بتونم بنویسم.

[روزنوشت/شرح حال] يكشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۳، ۰۲:۴۵ ق.ظ ۶ نظر

۹۴۰ روز از شروع نوشتن من اینجا میگذره و طبق عادت همیشه برگشتم تا متنی بنویسم و اینجا به اشتراک بذارم! D:

این دفعه، جرئتی کردم و میخوام از حرف هایی که به این مکان نمیرسن بگم و اینکه چه سرنوشتی براشون رقم میخوره...

[روزنوشت/شرح حال] يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۳۹ ب.ظ ۲ نظر

اکثر اوقات ترجیح ناخودآگاه من این روز ها، عدم ابراز و صحبت در مورد مسائل مختلف است...

مهم نیست موضوع احساسات شخصی باشد یا اتفاقات اطراف، تصمیمات کوچک و لحظه ای یا انتخاباتی که پیامد هایشان انتظارم را می کشند، من یاد گرفته ام که کسی علاقه و دلیلی برای گوش سپردن به افکار سرگردان من ندارد.

[روزنوشت/شرح حال] يكشنبه, ۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۰۰ ب.ظ ۴ نظر

حرف زیادی برای گفتن ندارم ولی از اونجایی که به این روز رسیدیم و عمر این وبلاگ داره هر روز بیشتر میشه، گفتم بد نیست اگه یه چیزی بنویسم...

و از اون موقع کلی آدمای جدید اینجا جمع شدن! پس به همین مناسبت...

دوباره چرت و پرت میگیم! D:

[روزنوشت/شرح حال] [چالش] شنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۲۳ ب.ظ ۸ نظر

برای اولین بار پس از مدت ها به خودم جرئت گشت و گذار را دیدم و به سمت نزدیک ترین پارک ای که می شناختم به راه افتادم. مسیر را نمی دانستم پس بار ها کنار خیابان ایستادم و راهم را بازرسی میکردم تا مطمئن شوم که ارزش به خطر انداختن و رد شدن از میان خودرو های بی احتیاط را دارد.

[روزنوشت/شرح حال] يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۷:۱۱ ب.ظ ۰ نظر

مدتیه که علی رغم این حقیقت که همیشه در خلوت خودم هستم، احساس تنهایی می کنم و این حس رو تا به حال به این شکل تجربه نکرده بودم؛ و بعد مطالعه مطالب وبلاگ های مختلف (تا جایی که از بین اسپم ها قابل رویت بود) حتی بیشتر باعث شد که بخوام چیزی بنویسم و قلم به دست بگیرم؛ چون که دلم تنگ دورانی شد که بخشی از اون نبودم ولی احتمالا جمع های وبلاگ نویسی عظیم و صمیمی ای وجود داشتن...

برای من تلاش وبلاگ نویس های قدیمی جذابه؛ مرور وبلاگ هایی با چندین و چند صفحه مطلب از سالها پیش، انگیزه و علاقه برای نوشتن و بیان احساسات؛ صادقانه باعث میشن که من هم بخوام از هر چه که به ذهنم می آید بنویسم تا روزی شاید واقعا «روان گردان قلم» معنا پیدا کنه!

پس... حالا که این طور شد... دور هم چرت و پرت میگیم :)

[روزنوشت/شرح حال] پنجشنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۱، ۱۲:۱۰ ق.ظ ۰ نظر

سکوت این شب نشانه خوبی نیست...

حس درستی ندارد...

نماد آرامش حالا شبیه وعده یک طوفان است...

و این شب...

تاریخی ترین شب این زندگی خواهد بود...

[روزنوشت/شرح حال] يكشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۱، ۰۵:۵۰ ق.ظ ۱ نظر

هدف این بود که قبل از تموم شدن سال بیام و یه مطلب به عنوان جمع بندی سال ۲۰۲۲ بنویسم و با شرح اهداف آینده ام، با سال عجیب و شلوغ قبلی خداحافظی کنم؛ منتهی نشد و من به یه توئیت مختصر برای این سال بسنده کردم که هرچند هم صحبتی با یه رفیق گل حین سال نو، حتی نوشتن یه توئیت کوچیک هم لذت بخش می کنه :)

[روزنوشت/شرح حال] دوشنبه, ۵ دی ۱۴۰۱، ۰۸:۴۱ ب.ظ ۱ نظر

چیز بامزه اینکه هر اتفاقی هم که توی زندگی من بیوفته، مثل اینکه قرار نیست من فاصله نوشتن هام بیشتر از یه مدت سه ماه بشه!