حرف زیادی برای گفتن ندارم ولی از اونجایی که به این روز رسیدیم و عمر این وبلاگ داره هر روز بیشتر میشه، گفتم بد نیست اگه یه چیزی بنویسم...
و از اون موقع کلی آدمای جدید اینجا جمع شدن! پس به همین مناسبت...
دوباره چرت و پرت میگیم! D:
پیش از حرکت
مسافران عزیز دستگاه های هوشمند خودتون رو آماده کنید و که قراره تا انتهای سفر این قطعه رو بی دلیل بشنویم :)
اولین ایستگاه: در چه حالم و چیست کارم
دارم روی یه سری ایده مربوط به حوزه مطالعه و نوشتار دیجیتال کار می کنم و امیدوارم که بشه بزودی یه سری خبر هایی رو درباره شون منتشر کنم! ایده ها بر خلاف انتظارم در حال بیشتر شدن هستن و من هم به شدت در انتخاب و تصمیم گیری تحت فشارم! ولی خب... یه جوری زمان احتمالا این رو هم حل می کنه... نه؟
دومین ایستگاه: آدم های عجیب
این مدت من با یه فروشنده مزخرف سر و کله می زدم (که بعدا امیدوارم انرژی نوشتن و اطلاع رسانی ازش رو داشته باشم) که به طور خلاصه بخوام توضیح بدم به این شکله که من دو ماه بعد از ثبت سفارشم تازه قراره بسته ام رو تحویل بگیرم و به شدت منتظرم که ببینم نتیجه تمام این ماجرا ها چی شده و ارزش صبر رو داشته یا نه...
چیزی که بیشتر از همه چی اذیتم می کنه اینه که آدم ها چقدر می تونن غیرقابل پیش بینی و احمقانه باشن وقتی می تونن راه منطقی رو انتخاب کنن و کار و شرایط رو برای خودشون و همه راحت تر کنن...
و شناخت این جماعت هر روز و هر روز سخت تر از قبل میشه و آدم دیگه نمی دونه باید به کی اعتماد کنه...
سومین ایستگاه: گونه نادر وبلاگ نویس ها
اوایل ای که چالش اخیر دوستان بیان به راه افتاده بود انتظار نداشتم که بیشتر از تعداد انگشت شماری نویسنده حتی حضور داشته باشن که بخوان شرکت کنن و مطالب شون رو مطالعه کنیم؛ ولی به طرز جالبی هنوز که هنوزه به لیست شرکت کننده ها داره اضافه میشه و این اتفاق بامزه ایه! نتیجه گیری اخلاقی اینه که گونه وبلاگ نویس ها هنوز در حال حیات هستن اما یا در دیدرس نیستن یا رغبتی به نوشتن ندارن!
چهارمین ایستگاه: این مردم ژاپن
من خیلی وقته که به بحث های احمقانه حوزه انیمه و مانگا فکر می کنم و به موارد زیادی هم همیشه میشه برخورد؛ اما به تازگی متوجه شدم که بله! این فانتزی های مزخرفی که با اصطلاح «فن سرویس» نادیده گرفته میشن و می گذرن، در نهایت خودشو نشون داده (هرچند که موضوع مربوط به شش سال پیشه) و یکی از طراح های ژاپنی عملا با انبوهی از محتوای غیر اخلاقی مربوط به کودکان دستگیر شده! و حتی نیاز نیست اشاره کنم که این قضیه صرفا پیگیری نمیشه اگرنه جمعیتی که سالهاست با این قبیل آثار جلو میرن، مشخصا یه جای کارشون بالاخره می لنگه...
این باشد تا طرفداران چشم بسته حوزه های مختلف بدونن که پشت هر اثر و حرکتی یک آدم واقعی حضور داره و هیچ وقت گستردگی مسئله در حد یک کار گذرا نیست... آدم ها فکر می کنن... انجام میدن... منظور دارن... و باید از یه جایی به بعد نسبت به مفاهیم هوشیار شد...
پنجمین ایستگاه: قالب و ابزار ها
تا نوشتن این مطلب یه آپدیت تقریبا مهم برای قالب «دفترچه» منتشر شده که می تونین از طریق ابزار «سفارشی» که از نوار کناری وبلاگ هم قابل دسترسی هست کد های جدید رو دریافت کنین.
حقیقتا نمی دونم تا چه حد علاقه به اینچنین ابزار و ایده هایی وجود داره ولی فکر نسخه بعدی «سفارشی» توی ذهنم داره اینور اونور میره و منم سعی می کنم فعلا بهش بی توجهی کنم تا بفهمم با این پروژه و بازدهی اش چند چندم...
آخرین ایستگاه: من از گذشته صحبت می کنم
الان ۶۰۴ مین روز این وبلاگه که من دارم این متن رو می نویسم...
صادقانه؟ احساس می کنم نباید بنویسم...
احساس می کنم دنبال هدف اشتباهی هستم...
احساس می کنم نوشتن و در اجتماع بودن چیزی نیست که باید بخوام...
و احساس می کنم که به شدت نقاب اشتباهی روی چهره ام وجود داره که نباید باشه...
ولی کی می دونه؟ شایدم صرفا دیر وقته و دارم انرژی و انگیزه ام رو از دست میدم...
به هر حال... همینی که هست نه؟...