برای اولین بار پس از مدت ها به خودم جرئت گشت و گذار را دیدم و به سمت نزدیک ترین پارک ای که می شناختم به راه افتادم. مسیر را نمی دانستم پس بار ها کنار خیابان ایستادم و راهم را بازرسی میکردم تا مطمئن شوم که ارزش به خطر انداختن و رد شدن از میان خودرو های بی احتیاط را دارد.
یکی از چیز هایی که عمیقا متوجهش شدم و یاد گرفتم، اهمیت عمیق نشدن در مورد مسائل مختلف زندگیه...
مدتیه که علی رغم این حقیقت که همیشه در خلوت خودم هستم، احساس تنهایی می کنم و این حس رو تا به حال به این شکل تجربه نکرده بودم؛ و بعد مطالعه مطالب وبلاگ های مختلف (تا جایی که از بین اسپم ها قابل رویت بود) حتی بیشتر باعث شد که بخوام چیزی بنویسم و قلم به دست بگیرم؛ چون که دلم تنگ دورانی شد که بخشی از اون نبودم ولی احتمالا جمع های وبلاگ نویسی عظیم و صمیمی ای وجود داشتن...
برای من تلاش وبلاگ نویس های قدیمی جذابه؛ مرور وبلاگ هایی با چندین و چند صفحه مطلب از سالها پیش، انگیزه و علاقه برای نوشتن و بیان احساسات؛ صادقانه باعث میشن که من هم بخوام از هر چه که به ذهنم می آید بنویسم تا روزی شاید واقعا «روان گردان قلم» معنا پیدا کنه!
پس... حالا که این طور شد... دور هم چرت و پرت میگیم :)
سکوت این شب نشانه خوبی نیست...
حس درستی ندارد...
نماد آرامش حالا شبیه وعده یک طوفان است...
و این شب...
تاریخی ترین شب این زندگی خواهد بود...
هدف این بود که قبل از تموم شدن سال بیام و یه مطلب به عنوان جمع بندی سال ۲۰۲۲ بنویسم و با شرح اهداف آینده ام، با سال عجیب و شلوغ قبلی خداحافظی کنم؛ منتهی نشد و من به یه توئیت مختصر برای این سال بسنده کردم که هرچند هم صحبتی با یه رفیق گل حین سال نو، حتی نوشتن یه توئیت کوچیک هم لذت بخش می کنه :)
چیز بامزه اینکه هر اتفاقی هم که توی زندگی من بیوفته، مثل اینکه قرار نیست من فاصله نوشتن هام بیشتر از یه مدت سه ماه بشه!
چند وقت پیش بود که مشغول کار روی یه پروژه جدید بودم و به واسطه یکی از مطالب جدید دوستان، سری به اینجا زدم که دیدم ای آقا، من هر چند ماه یه بار میومدم و یه چیزی می نوشتم، باید تا بیشتر از یه حدی نشده بیام و قلم به دست بگیرم که اینجا خالی نمونه!
خب، خب، خب! ۲۰۰ روز از ماجرا های ما هم گذشت و به نظرم دیگه لازم اومد که توی ۲۰۰ روزگی وبلاگ و به عنوان اولین مطلب بعد از سال جدید، یه چیزی بنویسم :)
سال پیش، همین موقع ها، تمام وجودم استرس و نگرانی بود که دارم وقتمو با یه ماه کار کردن روی یه پروژه از دست میدم و این راهش نیست و این حرفا...
الان اینجام، یه سال بعد از اون موقع
آقا وقت شد و تونستم با تمام درگیری های ذهنی ای که پیش اومده و هست، بخش جاوا اسکریپت رو کامل کنم و بالاخره شاهد حذف شدن اون متن «نه اینجا تکمیله نه روستات، پس برو به سمت دوستات» باشیم! 😂
من آدم نوشتن نیستم؛ لااقل خیلی وقته که دیگه نیستم؛ ولی..
چی میشه اگه همه چی دوباره برگرده به حالت سابق؟!
چی میشه اگه همه چی دوباره برگرده به حالت سابق؟!
آخرین مطالب
مطالب پر بحث
- از رنگ های پالت ام خوشت میاد؟ (۱۱ نظر)
- قالب دفترچه، افکار و ابزار جدید سفارشی! (۸ نظر)
- روز نهم: نادشیکو (۸ نظر)
- من و انتخاب های نکرده ام (۸ نظر)
- برای من ای که می خواهد سخن بگوید (۶ نظر)
- ولگوئن (۵ نظر)
- ستاره، سماء، سوز سرما (۵ نظر)
- دفترچه - سفارشی: رفع برخی مشکلات - قابلیت تغییر رنگ پس زمینه المان های انتخاب شده (۴ نظر)
- ۶۰۶ روز (۴ نظر)
- ما متعلق به هیچ جا نبودیم (۴ نظر)
دسته بندی مطالب
آرشیو
پیوند ها
پیوند های روزانه
- In The Summer - قطعه ای از رفیق شفیق
- ASADI & Shaho Andalibi - Ashes of Knowledge
- ASADI & EMÆL - Catalina
- کاردستی جدید! D:
- توکیو!
- Train Wreck - James Arthur
- Never Coming Back Again - یه قطعه تلفیقی محشر دیگه از ASADI
- یاس - بیم
- Only - NF
- نمی دونی چقد دلم می خواد - یه موزیک دلنشین از شایع
- Modern Love - یه موزیک جدید که از ASADI شنیدم و حال داد!
- ۳۰ بوک - والا خوبیش این بود که فایل نمونه می ذاشت برای کتاب ها!
- نقل بلاگ - جای خوبیه برای قالب های بیان!
خلاصه آمار
- :
- :
- :
- :
- :
- :
- :
- :