دقیقش رو بخوام بگم الان ساعت ۶:۱۹ دقیقه صبحه؛ ولی خب... به هر حال!
بعد چند قسمت دیدن انیمه Demon Slayer: Kimetsu no Yaiba و تموم کردن کار باقی مونده ام، حس نوشتن زد به روحم و یه عنوان دم دستی برای مطلب نوشتم و نشستم پای پیدا کردن یه تصویر درخور براش! این بین هم اصالت از یاس رو دارم می شنوم همین الان که مغزم از اون همه موزیک داغون و خشم و رکیک بودن الکی خالی شه.
حفاظت از ذهن
گفتم مغزم خالی شه... اینو کم کم دارم متوجه میشم که باید روحمو در معرض مزخرفات قرار ندم؛ سعی نکنم حال خودمو بد کنم با فکرایی که دارم و بجای اینکه سعی کنم خودمو قضاوت و تنبیه کنم، به خودم انرژی بدم و از لحظات پیش روم درست استفاده و با خودم رفاقت کنم...
هرچند الان یه جورایی تمرکز برام سخته چون صدای موزیک با اینکه فقط روی یه گوشمه، زیاده حدودا!
ولی خب آره... فعلا نتیجه میده...
اینکه عمیقا امید داشته باشم... نه فقط ایده اش رو...
اینکه بفهمم تنها مانع جلو روی شاد بودنم در حال حاضر فقط خودمم و انرژی ای که میدم به خودم...
اینکه متوجه باشم نیاز نیست سرکوفتی که بقیه نمیزنن رو خودم برای روحم تامین کنم وقتی یه چیزی درست پیش نمیره...
و اینجوری شد که بالاخره امروز بیدار شدم و با اینکه برنامه خواب ام دوباره بهم خورد، یه روز مفید رو گذروندم! هرچند نه خیلی عجیب ولی آره... (اینو دقیقا همون بخش مغزم گفت که فقط میخواد حالمو بگیره!)
با وجود اینکه نمیدونم تاثیری توی این روند بهبود داشت یا نه ولی برای جلوگیری از اتلاف وقت، وقتی بیدار شدم تصمیم گرفتم به هیچ عنوان وب سایت ها و اپلیکیشن هایی که معمولا بررسی می کنم و تاثیری توی زندگی روزانه ام ندارن رو دیگه سر نزنم و صرفا بعد از خوردن غذا (آفرین! غذا! چون گفتم که، برنامه خوابم به هم ریخت دوباره و بعد از ظهر بیدار شدن هم مساویه با یه همچین چیزایی...) یه راست برم سر کاری که داشتم و بخش های اضافی ضبط هایی که کردم رو حذف کنم تا فضای هارد کامپیوترم رو خالی کنم. هرچند خالی که... در واقع یه فضای خالی ای مهیا کنم اصا! 😅
البته از اونجایی که کارمو تموم کردم حدود ساعتی پیش، یه نگاه مختصری انداختم به صفحاتی که می دیدم، و عملا میتونم بگم همون مفید تر که وقتی براش نذاشتم! هیچ چیز مفیدی دیگه این روزا پیدا نمی کنم... پیدا میشه چیزا و نکات جالب توجه، ولی خب نه اونقدری که باید... نه اونطوری که انتظار میره...
من؛ ولی من قدیم
خلاصه قضیه از این قرار بود...
چیز جالبی که باهاش مواجه شدم این بود که بر خلاف توقعم، چقدر با دیدن و فکر کردن به ضبط های قدیمی، نکات مختلفی به ذهنم اومدن و بیشتر خودم رو در طول زمان شناختم...
بیشتر صحبت می کردم و بی دقت تر بودم...
گه گاه رکیک تر بودم...
و موردای این مدلی که فعلا چیز دیگه ای مدنظرم ندارم پس شما هم عیب رو بچه مردم نذارین بیخودی! 😂
سفر درونی
راستش یه چیزی که خیلی وقته توی زندگیم به وجود اومده، اینکه روز ها و عمرم رو با مدت زمان گذشته از آخرین ویدیو یوتیوب ام محاسبه میکنم! و در همین جهت خواستم بگم که وقتی که گذشت، میشه گفت سفر درونی عجیبی بود... هرچند تموم شدنش رو نمیدونم ولی تلاش هر روزم در این جهت بوده...
یه جورایی بیشتر با خودم رو به رو شدم...
بیشتر خودمو زیر ذره بین گذاشتم...
بیشتر سعی کردم با مغز و جسمم ارتباط برقرار کنم و رفتار هارو درک کنم...
البته نه اینکه کاملا سفر حال خوب کنی بود و لذت بخش، ولی خب فهم بخصوصی رو به مرور بهم رسوند...
که هرچند همراه بود با وسواس فکری، کاهش اعتماد به نفس و شک به تمام کارایی که میکنم توی زندگیم!
خیلی هم عالی!
نصایح پیکی
و واو! ساعت ۶:۵۰ دقیقه شد! میبینی هم وطن؟ این عمرمونه ها...
پس نتیجا اگه تو هم یکی مثل من ای اون بیرون، تک و تنها و بی دلیل حالت خرابه با اینکه میدونی آینده ات کاملا روشنه و تضمینش صرفا یه انرژی لعنتیه که داشته باشی تا کاری که میخوای رو انجام بدی...
باید بهت بگم به خودت وقت بده؛
با خودت کنار بیا؛
جنگیدن با خودت و سرکوفت زدن و عذاب وجدان دادن به خودت و غصه و حسرت خوردن رو بس کن؛
ذهن و روحتو در معرض مزخرفات قرار نده و از اخبار تا محتوا تا موزیک، سعی کن درست ترینش رو برای خودت ترتیب ببینی، حتی اگه به نظرت با وقت گذاشتن برای مزخرفات تاثیری نمیگیری و صرفا وقت کشی میکنی تا بری سر کار خودت؛
خشم رو از خودت دور کن، عصبانیتت رو کنترل کن، نذار ناراحت بودنت تاثیر بذاره روی اصول اخلاقی و کاریت و باعث شه شخصیت اشتباهی ای برای خودت رسم کنی؛
کاریو بکن که حالتو خوب می کنه و در کنارش میدونی که برات به نحوی مفیده، حالا میخواد مادی باشه یا میخواد صرفا کمک کنه به آینده ای که داری میسازی و هدفی که داری، درسته خیلی ایده ها و حرکت های مختلفی هست که میشه زد ولی وقت چیزیه که دو بار بهت داده نمیشه و باید ازش به بهترین شکل استفاده کنی، پس اولویت رو بذار روی اینکه تبدیل شی به بهترینی که میتونی و اگه این گوشه موشه ها وقت اضافی ای داشتی و ترجیح دادی بجای تفریح و وقت گذرونی یه کار مفید دیگه بکنی، برو سر اونا؛
به خودت اجازه بده اشتباه کنی و انقد همه چی رو واسه خودت سخت نکن، مهم ترین بخش این زندگی اینکه لذت ببری از تجربه یه باره ای که نصیبت شده؛ (اینو ۷:۱۱ نوشتم!)
و در نهایت از اونجایی که حافظه ام یاری نمیکنه دیگه، فقط انجامش بده!
سلب مسئولیت
خیلی خب؛ دیگه ساعت ۶:۵۹ ئه؛ بهتره بریم خونه هامون...
راستی از من نپرسین چرا توی تصویر دستمال کنار خرسه! بنده تو مسائل شخصی دخالت نمیکنم!
وقت بدرود گفتن
ساعت ۷:۰۰ شد
روز خوبی داشته باشی :) مراقبت کن از خودت...
و اگه آدم خوبی هستی و داری تلاش میکنی که مفید باشی و به بقیه کمک کنی و این دنیا رو از چیزی که هست بهتر کنی؛ دمت گرم؛ کم نیار؛ برو جلو :) جهان به همین چیزا قشنگ مونده!
عجب... ساعت ۷:۰۲ شد!
برو از زندگی جا نمونی! منم برم!